سلام دوست جونا.
اصلا نمیدونم چرا دارم این پستو مینویسم؟چون خیلی کار دارم؟چون فردا پرزنتیشن دارم و حتی یه جمله هم آماده نکردم یا دلیل دیگه ای داره؟من تو دوران طلائی کنکور هم همین طورا بی خیال بودم وقتی همه شما عزیزان در حال خوردن کتابای عزیزتون بودین من داشتم آخرین مدا رو بررسی میکردم و رمان میخوندم و رمان مینوشتم.
خلاصه اینکه ورودم به عرصه دانشجویی مدیون پایه گذار محترم دانشگاه آزاد هستم.ولی خوب رشته ام رو خیلی دوست داشتم,هر چند این چیری نبود که من از بچگی دلم میخواست.
یادتونه از کلاس سوم ابتدائی باید برا ایندمون تصمیم میگرفتیم که میخواییم در آینده چه کاره شویم؟
خوب اینی که من میخوام براتون تعریف کنم برمیگرده به همون موقع ها.ناگفته پیداست که آبجیتون یه نموره شیطونه و ایضا به گفته علی جون و دوستان قرتی هم تشریف دارم.
خوب دیگه با توجه به این خصوصیات خودتون پیدا کنین پرتقال فروش را.یعنی آتیشی نبود که شخص شخیص من نسوزونده باشم در دوران ابتدایی,راهنمایی و دبیرستان و صد البته دانشگاه. ولی اینی که میخوام تعریف کنم در مورد کلاس سوم ابتدایی و همون موضوع انشا بالاست.
قشنگ یادمه,یه روز سه شنبه بود که خانوم معلممون این موضوعو داد.من قبلش میدونستم یه همچین چیزی هست,چون یه دختر عمو دارم که از من بزرگتره و اون موقع ها سری از هم سوا بودیم.
خلاصه,من از سه شنبه تا جمعه فچ کردم تا یه شغل خوب وآبرومند پیدا کنم.بعدش از مامانم سوال کردم:مامان به نظرت من چه کاره بشم خوبه؟مامانم که قربونش برم در اون لحظه مثل همه جمعه ها مشغول ورقه صحیح کردن بودن فرمودن این بستگی به علایق خودت داره.منم که وضعو اینطور دیدم اول زنگ زدم به دختر عموم و معنی علایقو پرسیدم که یه وقت خدای نکرده اشتباه نکنم.بعدش با خوچحالی مشغول شدم.
من کلاس سوم که بودم سابقه نداشت که volunteer برم انشا بخونم ولی اون روز خاص تا پرسید کی آمادس بنده مثل اجل خودمو پرت کردم اون وسط.
عزیزانم این متن انشا اون روز منه.
دوست دارید در آینده چه کاره شوید؟
به نام خدا.
من فکر میکنم همه شغل ها خوب هستند.دکتر ها,مهندس ها,معلم ها و غیره.(غیره رو حال کردین؟شب قبلش الهام یادم داد.)
ولی مهندس بودن خیلی سخت است و من اگر کسی به حرفم گوش ندهد گریه ام میگیرد.(من فکر میکردم فقط یه نوع مهندس تو دنیاست,اونم civil .)
معلمی را هم دوست ندارم چون همیشه باید در خانه ورقه صحیح کنند و برای بچه های خودشان وقت ندارند.(بمیرم برا خودم.)
دکتر بودن هم خیلی سخت است و هم دست توی آن زیاد شده.(شب قبلش اینو از عموم شنیده بودم که خیلی از این موضوع و وضع بیمارستان ناراضی بود.)
شغل های دیگری هم هست مثل رفتگر,بنا,نجار,نانوا و از این دست که بسیار به جامعه خدمت میکنند ولی در زمره شغل های مردانه قرار دارند.
شغل دیگری هم هست که بسیار به جامعه خدمت میکند,مردم را شاد میکند و یکی از شغل های جالب و متنوع هست.
در این حرفه ما لباس های رنگارنگ و زیبا میپوشیم,کفش های پاشنه بلند میپوشیم و رقص عربی میکنیم.
من خیلی دوست دارم رقاص عربی شوم و الگوی من خانوم جمیله است.
وای نمیدونین تو کلاس چه ولوله ای افتاد,ولی معلممون خیلی با جنبه بود.فوری گفت خوب بسه,برو بشین.
نفر بعدی رو صدا زد,اما...................ما تو کلاس یه آنتن داشتیم که دختر خانم پرورشی بود,ایشون شب ماجرارو در منزل برا مامان جونشون و ایضا پدر محترم که پا*س*دار بودن تعریف میکنن.و دیگه فردا رو خودتون میتونین حدس بزنین.
منو از مدرسه اخراج نکردن,چون نمیتونستن.ولی برام طوری شد که هر وقت با بچه ها حرف میزدم و اون دختر میومد من به بقیه میگفتم جلو این حرف نزنین.
نتیجه اینکه من هنوز رقصو دوس دارم.عربی میرقصم و مورد تشویق مامان بابام قرار میگیرم.
و یه چی دیگه,بچه میتونه هر آرزوئی داشته باشه.